یسنای گلم خوش اومدی
سمیه : سلام عروسکم ، خوشگل و ملوسکم بالاخره تونستم تورو با دستام لمس کنم ، خیلی وقته که منتظرت بودیم و برای سلامتی تو دعا میکردیم ، تا این که دکتر برای دوشنبه 29خرداد وقت بستری داد ، نمیدونی چه اضطرابی داشتم ، اون شب رفتیم خونه مامان مریم ،و بعد ساعت 9رفتیم زایشگاه ، خوشبختانه اونجا فقط ازمایش گرفتن و گفتن که بره خونه و فردا سه شنبه صبح ساعت7اینجا باشید ، منم که انگار دنیا رو بهم دادن ... خلاصه صبح روز سه شنبه شد و ما یعنی من و مامان مریم رفتیم زایشگاه ، تو راه با خودم میگفتم یعنی چی میشه ،خدا یه بچه سالم بهم بده... ساعت 9 با لباس اتاق عمل رفتیم توی اتاق انتظار عمل، قلبم داشت از سینم میزد بیرون ، ... اسم منو صدا زدن ، با پای خودم ر...
نویسنده :
مامان سمیه
18:55